روستای من کراب - گویش و اصطلاحات
كِنْدى :
در گذشته براي نگهداري محصولات کشاورزي از گزند جانورها وخنک نگهداشتن آنها از وسيله اي کوزه مانند استفاده ميکرده اند که داراي دوسر يکي در بالا براي ريختن محصولات ويکي در پايين براي استفاده روزمره بوده است .
اين كِنْدى ها در يک اتاقک نسبتا تاريک نگهداري ميشود و ابعاد كِنْدى ها گاه بقدري بزرگ بوده که براي ساخت آن در داخل اتاق با سرهم کردن بخش هاي مختلف آن كِنْدى ها ساخته ميشده البته هنوز هم تعدادي زيادي از اهالي از اين كِنْدى ها استفاده ميکنند.
منتشرشده در
گویش و اصطلاحات
در اين بخش از واژه نامه به اشعار ودوبيتي ها ي رايج ميپردازيم: فِک مَکو پول راحَت جونِت مَرَه چون دِري، عالَم به قُربونت مَرَه بِشنو از مو مَگذِ آوسارِت کِنِه چون اِخِر او باعِث خونِت مَرَه
سروده محمد کرابي وهمراهان
منتشرشده در
گویش و اصطلاحات
فْرَتْ= نام دستگاهي است که در قديم توسط زنان روستاي کراب، جاجيم يا چادرشب مي بافته اند د اين دستگاه اجزاي ساده داردکه در اتاقي به همين منظور برپا ميشود. پس از انتخاب رنگها نخها را به محل کارگاه ميآوردند. در کارگاه قسمتي براي نشستن بافنده در نظر ميگرفتند. دو پدال زير پاي بافنده ويک شانه جلو رويش، چند عده ماکو که نخهاي رنگارنگ در داخل آن قرار داشت. يک دستگيره براي پيچاندن پارچهها به دور توپ و نخها که در طول کارگاه امتداد داشت و در انتها به وزنهي سنگين بسته ميشد. بافنده يکي از پدالها را فشار ميداد. دهانهي نخها باز ميشد سپس ماکو را از بين نخها عبور ميداد و سپس پدال ديگر و بهمين ترتيب براي محکم شدن نخها به هم شانه را با دست به عقب ميکشيد.از اين پارچه براي بستن لحاف وتشک استفاده ميکرده اند وداراي ونقش هاي متنوع بوده ونخ آن ازپشم گوسفند بارنگ هاي طبيعي مانند گردوتهيه مي شده است برخي کلمات واستعاره هايي که در زبان محلي به ابزارآلات اين هنرگفته ميشود عبارتند از :
منتشرشده در
گویش و اصطلاحات
بسمه تعالي شايد شما هم با افرادي برخورد کرده ايد که ضمن بيان خاطرات در صحبتهاي طولاني شان پس از بيان موضوع وقفه اي کوتاه دارند و حاصل سخنان خودرا در جملاتي بازگو مي کنند که پر مغز و حکيمانه است ويا خلاصه و چکيده گفتار آنها مي باشد، اين مفاهيم ممکن است در قالب مثل، کنايه، دعا و نفرين و دشنام باشد که از جامعه اي به جامعه ديگر و از خانواده اي به خانواده ديگر يقينا تفاوت دارد، در جمعيت روستاي کراب هم اين موارد بسيار ديده مي شود که يادگار فرهنگي از نياکان است و ممکن است براي نسلي که از آن محيط به کلان شهرها مهاجرت کرده اند متبادر به ذهن نباشد. با اعتقاد به اينکه مفاهيم فرهنگي نيز مثل انسانها مي ميرند، بنا داريم در اين قسمت آن مقولات را گر چه شايد شيرين و جذاب نباشد به آيندگان بسپاريم تا بدينوسيله پلي زده باشيم براي ارتباط با نياکان و آيندگان.اينک نمونه از آنان در ذيل بيان مي شود: لازم به توضيح است که دراين ارتباط از همکاري آقاي علي اکبر کرابي ودخترايشان وهمچنين ساير همولايتي ها که همکاري ميکنند واين اصلاح ها وکلمات را در اختيار سايت قرار ميدهند تشکر گردد .ضمناکپي برداري بدون ذکر منبع ممنوع است . پَشنَه کوشِش خُسبيه س کنايه از بي حالي
منتشرشده در
گویش و اصطلاحات
پَشنَه گوشِش خُسبيه س کنايه از بي حالي يک لا قُباس کنايه از ناداري اِستي پَرَس يا کُلاه پَرَس کنايه از ناداري و اينکه از منزلت پايين در جامعه برخوردار است. نون سنکگ بُخاردِه و نون دِيمَه بُخاردِه کنايه از زرنگ بودن و خوش فکر بودن است.
منتشرشده در
گویش و اصطلاحات
آدَم شيرْ خُوُمْ بُخْارْدَهْ خوم:خام بخارده:خورده است آدميزاد شير خام خورده است.مجازا به اين معني است که هر خطا و اشتباهي ميتواند از انسان سر بزند. بَرْقْ وِرْديشْتَهْ:هدر رفتن آب از مسيراصلي بُزى كِه بيخِ شاخِشْ مِخَرَهْ: اين ضرب المثل به اين معني اشاره دارد که اگر شاخ بعنوان وسيله اي براي دفاع محسوب کنيم وقتي بيخ يا ريشه شاخ بخارد زماني است که فرد خودش مشکل دارد ودرواقع بنوعي با ماليدن شاخ خودش به جايي خودش را تسکين وآرام ميکند وبعبارت ديگر سعي در حرمت شکني دارد .شکلي ديگر از اين ضرب المثل اين است که :بزي که شاخش مخره، نون چاپور موخره( بزي که شاخش مي خارد، نان چوپان را مي خورد): وقتي که آدم به دست خود، خود را گرفتار مي کند . بُزْ بِه لَنْگِ خادِش ،مشّه بِه لِنْگِ خادِش: اين استعاره بيشتر به اين معني برميگردد که گناه هرکسي به پاي خودش نوشته ميشه ويا مشابه اين ضرب المثل که هرکسي روتوقبر خودش ميزارن خَزْ گُربه تا کادُوُسْ
منتشرشده در
گویش و اصطلاحات