روستای من کراب
شهدا

شهدا (11)

 

 

جمعه, 05 آبان 1402 ساعت 15:23

شهید محمدعلی کرابی

محمدکرابی

نوشته شده توسط

شهید "محمد علی کرابی" سال 1338 در روستای کراب از توابع شهرستان سبزوار دیده به جهان هستی گشود و زندگی را در خانواده ای کشاورز تجربه کرد. پس از به پایان رساندن دوره تحصیلات ابتدایی به سبزوار آمد تا علاوه بر تحصیل به آینده کاری خود را نیز بسازد.

وی به همراه برادرش شهید"جعفر کرابی" متحمل زحمات زیادی شدند تا اخبار و اطلاعیه های انقلاب به روستاهای منطقه منتقل شود. به گونه ای که گویی زندگی خود را وقف انقلاب کرده اند.

به لحاظ برخورداری از روحیه ای انقلابی، برادرش "جعفر"چندی پس از پیروزی انقلاب به سپاه پیوست و به تهران عزیمت نمود، طولی نکشید که "محمد علی"نیز وظیفه خود دانست جهت تداوم و استحکام انقلاب با وی همراه شود. سال 1360 بود که برای نبرد با رژیم بعثی عراق به جبهه های غرب و جنوب اعزام شد، وی در جبهه بود که خبر شهادت برادرش به دست منافقین را شنید.

شهید "محمد علی کرابی" پس از رشادت های فراوان در مورخ 05/01/61 منطقه رقابیه طی عملیات فتح المبین شربت شهادت را نوشید و به برادر شهیدش پیوست

 
جمعه, 05 آبان 1402 ساعت 15:10

شهید جعفرکرابی

جعفر کرابی

نوشته شده توسط

 زندگینامه شهید جعفر کرابی

در 7 مهر ماه سال ۱۳۴۰ در روستای کراب از شهرستان سبزوار در خانه کشاورزی مومن که از سال های پیش در خفقان آریا مهری دارای رساله ی امام خمینی(ره) و از مقلدین او بودند متولد شد. نشانه هایی از مقاومت و پایداری در حرکات و اعمال جعفر مشاهده می شد، زیرا در همان اوایل کودکی در هوای نسبتاً سرد و در میان حیرت دوستان، خود را در آب غوطه ور می ساخت و درس مقاومت را به هم کیشان و بزرگان می آموخت

دوران ابتدایی را در زادگاهش کرّاب گذراند و سپس برای ادامه ی تحصیل راهی سبزوار گردید، در خانه ی کوچک اجاره ای به همراه دیگر برادر خود، شهید محمدعلیکه او نیز محصل بود به گذران زندگی مشغول شدند. به گفته ی بسیاری از دوستان و آشنایان و همکلاسی ها، او از هوش فوق العاده ای برخوردار بود، زیرا همه ی دوستان متفق القول می گفتند ما هیچ گاه ندیدیم که جعفر بیرون از کلاس درس بخواند یا نمره کمی بگیرد و این ها نشان دهنده ی هوش سرشار او بود که همان درس سر کلاس برایش کافی بوده است. 

او ضمن تحصیل، تعطیلات نوروزی و تابستان را به همراه برادران در امر کشاورزی به یاری پدر می پرداخت.

او ضمن تحصیل، تعطیلات نوروزی و تابستان را به همراه برادران در امر کشاورزی به یاری پدر می پرداخت و هم چون یک دهقان در مزارع فعالیت می نمود. دوره ی راهنمایی را در مدرسه ی شهید مشکانی با موفقیت گذراند و وارد دبیرستان شبانه اسرار شد.

از این زمان بود که در رفتار و کردارش حال و هوای دیگری مشاهده می شد که کمتر کسی علت آن را می فهمید. به طوری که بعد از یک سال تحصیل در دبیرستان، مدتی ترک تحصیل نمود و این عمل او باعث مخالفت خانواده شد و با تحت فشار قرار دادن، پذیرفت که به درسش در یکی از دبیرستان های تهران ادامه دهد. 

در به جا آوردن نماز به خصوص نماز جمعه کوشش لازم را به عمل می آورد و همچنین یکی از افراد پَرو پا قرص برای تشکیل جلسات، هیئت قرائت قرآن و دعای ندبه بود که توسط کرابی های ساکن ده و مقیم مشهد برگزار می شد. 

فعالیت های او در رابطه با انقلاب از سال 1356 شروع شد، ظاهری آرام اما فعال داشت. هم زمان با دوران انقلاب به کار آهنگری پرداخت و ضمن آن از جلسات در مساجد، تکایا و سخنرانان افراد انقلابی غافل نبود.

در توزیع نوار و اعلامیه های امام و نوار دیگر سخنرانان مذهبی نقش فعال داشت با شروع اعتصابات در سال 1357 به زادگاهش کراب بازگشت. در بسیج کردن اهالی ده و روستاهای اطراف کوششی چشم گیر داشت.

در تمامی راه پیمایی های سبزوار شرکت می نمود. به خصوص روزهایی که احساس خطر می شد و احتمال هجوم عوامل رژیم به صف راه پیمایان می شد به اتفاق عده ای از دوستان غسل شهادت می نمودند. وقتی در خانواده که کوچکترین پسر بود، گفته می شد که ما بزرگترها برای تظاهرات به شهر می رویم نیازی نیست تو بیایی در جواب می گفت:« هر کس وظیفه ای دارد که باید خود انجام بدهد.»

با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام کبیر دوباره مدارس باز و کارها از سر گرفته شد. جعفر نیز آموختن علم را ادامه داد.

در این زمان بود که مقام پرستان و مزد بگیران اجنبی فعالیت خود را شروع نمودند و خلقی های ضد خلق بساط خود را در کنار خیابان پهن نمودند. بحث های خیابانی رونق گرفت و نیروهای انقلابی وظیفه خود می دیدند، کوردلان را رسوا نمایند

و از آن جمله شهید جعفر. بارها اتفاق می افتاد کلاس خود را رها نموده و تا نیمه های شب در کنار مدارس، مساجد و خیابان ها به سختی از امام و انقلاب دفاع نموده و خلقی ها را در حد توان رسوا نموده و راه انحرافی شان را به مردم معرفی می کرد و هنگام داغی بازار و بحث های خیابانی چه بسیار شب ها که از خور و خوراک فراموش می کرد، به جدال و بحث با منافقین می پرداخت. 

با شروع جنگ ایران و عراق در همان ابتدا به اتفاق عده ای از داوطلبان مردمی راهی اهواز شده از آنجا طی نامه ای خواستار کسب رضایت پدر و مادر شد. 

بعد از این ماموریت به تهران برگشته با معرفی نامه هایی که از سپاه پاسداران و انجمن اسلامی دانش آموزان دریافت نموده بود در سپاه تهران پذیرفته شد

و آن گاه تلاش خود را برای معرفی نمودن برادر بزرگترش شهید محمدعلی در سپاه تهران نمود و پس از مدتی برادر خود را نیز هم لباس خود یافت و با پوشیدن لباس و آرم سپاه بر تن خود و برادر، دیگر در پوست خود نمی گنجید.

بعد از دوره ی آموزشی به بخش تبلیغات سپاه منطقه جنوب تهران ، راه آهن معرفی می شود و سپس در ناحیه ی رباط کریم تهران به ادامه ی فعالیت می پردازد

و در سن ۲۰ سالگی  در تاریخ 6 مهر ماه سال 1360 نشانه و هدف منافقین قرار می گیرد و بدین گونه به حسین و حسینیان لبیک گویان ملحق می شود و ادامه راه را به برادر همرزم خود محمد علی کرابی واگذار می نماید

و نیز بعد از شش ماه تحمل دوری در عملیات فتح المبین رقابیه ندای هل من ناصر حسین زمان را لبیک گفته و به لقاءالله می پیوندد. 

 
شنبه, 18 شهریور 1402 ساعت 15:39

محمد کرابی

نوشته شده توسط

 

شهید محمد کرابی

فرزند اسدالله در سال 1342 در روستای کراب از توابع شهرستان سبزوار متولد شد. در کودکی به همراه خانواده به شهر سبزوار نقل مکان کردند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ابوالفضل بیهقی گذراند و سپس در مدرسه راهنمایی مشکانی ادامه تحصیل داد و از دبیرستان دکتر غنی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. اوقات فراغت خود را به مطالعه کتب علمی و مذهبی می گذراند وگاهی در مغازه پدرش مشغول به کار می شد و به ورزش علاقه مند بود. جوانی خوش اخلاق و خوش برخورد بود.

به والدین خود احترام می گذاشت و در انجام امور منزل به آنها کمک می کرد. در سلام کردن بر دیگران سبقت می گرفت. صادق و درستکار بود. در کارهای خیر مشارکت می کرد. در برابر سختی ها وگرفتاری ها صبور و مقاوم بود. مورد احترام و اعتماد همگان قرار داشت. اهل نماز اول وقت و حضور در مسجد بود و در نمازهای جماعت شرکت می کرد. به نماز شب اهمیت می داد. به خواندن قرآن و کتب دعا مقید بود.

به ائمه اطهار(ع) عشق می ورزید و در مجالس مذهبی و محافل سوگواری حضرت سید الشهدا (ع) شرکت می کرد. وی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد و بعد از پیروزی انقلاب در اکثر صحنه ها حضور داشت. او پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جذب فعالیت های بسیج شد و جوانان را نیز به حضور در پایگاه ها تشویق می کرد. بعد از مدتی به استخدام سپاه پاسداران درآمد.

ایشان از سال1361 به بعد بارها به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در مناطق مختلف و در عملیات های متعدد شرکت کرد. او دوبار در جریان عملیات ها مجروح شد ولی هر بار پس از بهبودی به جبهه ها شتافت و سرانجام در تاریخ 1362/12/7 در منطقه جزیره مجنون و در جریان عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش به بدنش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر ایشان پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای شهر سبزوار به خاک سپرده شد

 
شنبه, 18 شهریور 1402 ساعت 15:27

مهدی کرابی

نوشته شده توسط

 

شهید مهدی کرابی 

فرزند رجب علی در سال 1346 در روستای کراب از توابع شهرستان سبزوار به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید ولی به علت فراهم نبودن شرایط از ادامه تحصیل باز ماند. مدتی به همراه پدر به کارهای کشاورزی و قالیبافی مشغول شد و بعد از آن در کارگاه صافکاری مشغول به کار شد. جوانی مهربان و صمیمی بود. به والدین خود احترام می گذاشت و در انجام امور منزل به آنها کمک می کرد. در سلام کردن بر دیگران پیشدستی می کرد. هیچ گاه راز کسی را فاش نمی کرد و در کارهایش نظم و انضباط حکمفرما بود. در رفع مشکلات و گرفتاری های دوستان و اقوام کوتاهی نمی کرد. در برابر بزرگترها تواضع و فروتنی داشت.

اهل نماز و روزه بود. به انجام واجبات و دستورات دینی خود اهمیت می داد. از دروغ گفتن و غیبت کردن پرهیز می کرد. به ائمه اطهار (ع) عشق می ورزید و در مراسم و مجالس مذهبی و سوگواری اهل بیت (ع) شرکت می کرد. نسبت به حلال بودن اموالش مقید بود. وی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی های مردمی شرکت می کرد و در مجالس و اجتماعات سیاسی حاضر می شد.
عاشق .....

عاشق حضرت امام بود و دوست داشت در راه اسلام و آزاد سازی کشور به شهادت برسد. او در سال 1365 از طریق ارتش جمهوری اسلامی به خدمت سربازی اعزام شد و پس از گذراندن دوران آموزشی در بیرجند به منطقه غرب منتقل گردید
????و سرانجام پس از ماهها خدمت صادقانه در حالی که بیش از چند روز از خدمت سربازی اش باقی نمانده بود در تاریخ 1367/4/31 در منطقه قصر شیرین و در جریان عملیات تک دشمن بر اثر اصابت ترکش به سرش مفقود و به فیض شهادت نائل آمد.
 پیکر پاک و مطهر ایشان پس از بازگشت و پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای شهر سبزوار به خاک سپرده شد.

 
شنبه, 18 شهریور 1402 ساعت 15:18

محمدتقی قول کرابی

نوشته شده توسط

 

محمدتقی قول کرابی

نـام پـــدر : علی اصغر

تاریـخ تولد : 1341/4/3

اصالت : سبزوار

سن : 23 سال

شغل : قالیباف

مذهب : شیعه

تاهل : متاهل

تعداد فرزندان : 3

تحصیلات : ابتدایی

مسئولیت : تخریب چی

تاریخ شــهادت : 1364/4/24

مــحل شـهادت : اشنویه

عملیات منجر به شهادت : قادر

محل تدفین : سبزوار گلزار مطهر شهدا قطعه شمال غربی ردیف

 
شنبه, 18 شهریور 1402 ساعت 15:05

برات الله کرابی

نوشته شده توسط

 

شهید برات اله کرابی

فرزند رمضان علی در سال 1343 در شهر سبزوار متولد شد. در کودکی در مکتبخانه با قرائت قرآن و احکام اسلام آشنا شد. جوانی مهربان و خوش اخلاق بود.
از نیازمندان و مستمندان دستگیری می کرد و به صله رحم اهمیت می داد. در برابر مشکلات صبر و مقاومت داشت. در انتخاب دوست خود دقت بسیار داشت. صادق، درستکار و رازدار بود. اهل نماز اول وقت و حضور در مسجد بود و به نمازهای جماعت و نماز شب اهمیت می داد.
از نوجوانی به گرفتن روزه علاقه داشت. به خواندن قرآن بعد از نماز مقید بود. عضو هیاتهای سینه زنی و زنجیر زنی حضرت سید الشهداء (ع) بود و در ماه محرم در مراسم مذهبی و مجالس سوگواری آن حضرت شرکت می کرد.

ایشان در سال 1362 از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خدمت سربازی اعزام شد. دوران آموزش نظامی را در بیرجند گذراند و سپس به عنوان رزمنده تیپ21 امام رضا (ع) به مناطق کردستان عزیمت کرد و سرانجام در تاریخ 1362/4/19 در شب نوزدهم ماه رمضان در منطقه سردشت به فیض شهادت نایل آمد.
پیکر پاک و مطهر ایشان پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای شهر سبزوار به خاک سپرده شد.

 

جمعه, 17 شهریور 1402 ساعت 14:35

رضا کرابی

نوشته شده توسط

 

شهید والا مقام رضا کرابی

سوم آبان 1346، در شهرستان اسفراین دیده به جهان گشود، پدرش محمد باقر نام داشت و مستخدم بود.شهید دانش آموز سوم راهنمایی بود وی از سوی بسیج در جبهه حضور یافت ودر نهایت یکم شهریور 1362 ، با سمت بیسیم چی گروهان در قلاویزان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر به مقام شهادت نائل گردید پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد .

 
جمعه, 17 شهریور 1402 ساعت 14:29

فضل الله اسلامی کراب

نوشته شده توسط

 

شهید فضل الله اسلامی کراب
اصالت : سبزوار روستای کراب
سن : 20 سال
شغل : جهادگر
مذهب : شیعه
تاهل : مجرد
تحصیلات : دیپلم
مسئولیت : رزمنده
تاریخ شــهادت : 1362/1/24
مــحل شـهادت : شرهانی
عملیات منجر به شهادت : والفجر1
محل تدفین : سبزوار روستای کراب گلزار مطهر شهدا

 
جمعه, 17 شهریور 1402 ساعت 14:13

شهید جواد اسلامی کرابی

نوشته شده توسط

 DSC03827
شهید جواد اسلامی کرابی 
دهم آذر ۱۳۳۷، در مشهد چشم به جهان گشود. پدرش روح الله، خوار و بار فروش بود و مادرش، عذراخانم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند.در سن 17 سالگی وارد ارتش شده و بعد از پایان دوره آموزشی یعنی حدود سن 19 سالگی تعلیم در رشته فایر کنترل کشتی های جنگی به مدت 8 سال از طرف نیروی دریایی به خارج از کشور در یکی از ایالات متحده آمریکا به تحصیل پرداخته و در سال 1357 یعنی در دوران انقلاب خارج از کشور بوده ولی به دلایل اخلاقی و دینی از ادامه تحصیل دست کشیده یعنی بعد از دو سال دوره، در سال 1358 به ایران اعزام شد و از آن پس در شهر بندرعباس به خدمت در ارتش جمهوری اسلامی ایران ادامه داد و یکسال نیز در بندرعباس به تحصیل در رشته فوق از طرف ارتش پرداخت و پس از آن یعنی تا زمان شهادتش در روی ناوهای جنگ به خدمت پرداخت.
محل شهادت ایشان در خلیج فارس روی ناو سهند در مصاف با آمریکا بوده است و چنانچه یکی از مجروحین این درگیری نقل می کند در لحظه ای که به کشتی مزبور موشک خورده و پای یکی از دوستانش مجروح می شود، شهید مزبور در حال بستن پای ایشان بوده که البته نقل کننده از محل حادثه خارج شده و خود را به داخل آب می اندازد که بعد از آن هشت موشک دیگر به کشتی اصابت می کند چنانچه از شهید مزبور و 42 نفر شهید دیگر هیچ اثری به جا نمی ماند.

 
چهارشنبه, 08 شهریور 1402 ساعت 08:13

پیام نامه خون

نوشته شده توسط

iazb4

پیام‌نامه خون (وصیت‌نامه):

با مقدمه‌ای از استاد دکتر میرزا احمد کرابی و با پاورقی از حجت‌السلام شیخ حیدر کرابی (برادر شهید)

کتاب حاضر، مشتمل بر وصیت‌نامه و روایت‌هایی از سرگذشت پاسدار شهید «محمد کرابی» است. در داستان «صبور و بردبار» از همین مجموعه می‌خوانیم: «سختی‌ها را به کسی نمی‌گفت اهل گلایه و شکایت هم نبود صبور و بردبار بود. کمتر حرف می‌زد و بیشتر به سخن دیگر او گوش می‌داد. یادم هست بعضی شب‌ها برای شب‌نشینی خانه عموها و دایی‌ها می‌رفتیم هر کس از جایی سخن می‌گفت ولی «محمد» حرف نمی‌زد دایی‌ها برای اینکه او را به حرف بکشانند به شوخی سؤال‌هایی از او می‌کردند».

 
Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family